یک آواز

یادداشت روزانه

یک آواز

یادداشت روزانه

پیله

 

این اتفاق می تونست خیلی قشنگ باشه اما منو با سر پرت کرد توی پیله تنهاییم ! چیزی که از اواخر ترم ۲ دور انداخته بودمش !

دلم می خواست عمو و عمه هام  زنده بودن یا دایی مشهد بود یا خاله ها با مرام بودن یا کسی رو داشتم ! اما ناراحت هم نیستم زیاد ! آخه ایمان دارم هر چیزی که لازم بوده بهم دادی ! قبل از اینکه نیازش رو احساس کنم !فقط خدا رو شکر می کنم که مامان هست و دعا می کنم که باشه و شاد باشه و فاطی هم !

 

نظرات 1 + ارسال نظر
sahba دوشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:16 ق.ظ http://sahbacs.blogsky.com

X:
*:

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد