همیشه تا می خواد این رمان تموم بشه ، رنگ نگاه شخصیت اصلی یه فصل تازه رو شروع می کنه!
اون زمانها
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتیم ...
****
این زمانها:
گفتم از عشق تو بیمارم
گفت من نه دکتر نه پرستارم ...
*****
انگار راست گفتن هر جا بری (هر وقت) آسمون همین رنگه !
گفته بودی که چرا محو تماشای منی
وانچنان مات که یکدم مژه بر هم نزنی
مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی
******
ویک لینک فوق العاده البته این قسمتش خیلی دل نشینه