انگار دیگه برای من هیچ راهی نمونده ، از هیچ جا !
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیده من ز هجر خاری دگر است
من جهد همی کنم قضا می گوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگر است
گاهی صبح با یک صدا شروع میشه !
صدایی لای ثانیه های موهوم صبح پنج شنبه خواب زده بهمن ماه ...
مثل عسل-خامه ای که بین لایه های بستنی منتظر سورپرایز کردنه!
نمی دونم چرا هر سال بهمن تا عید این همه نازه !
***
گاهی به گذشته بهشتی خودم حسودیم میشه !!!
فهمیدم فاصله و اشتیاق نسبت عکس دارن !
لابد از بس فیزیک و فرمول و ضریب تناسب خوندم !