یک آواز

یادداشت روزانه

یک آواز

یادداشت روزانه

وسیع باش و تنها ... و سر به زیر و سخت !

این یک سنگر نوشته از زبان یک سرباز روس با ترجمه فرهاد مهراد است :

شبی تاریک
در دشت تنها صفیر گلوله
در جاده تنها نفیر باد
در دوردست
نور ستاره ها به خاموشی می گراید
شبی تاریک
می دانم بیداری
و در بستر جوانیت
پنهانی اشکهایت را پاک می کنی
...
چقدر عمق چشمان شیرینت را دوست دارم
چقدر دوست دارم و می خواهم چشمانت را ....

دوباره از سهراب :
دستهایت ساقه سبز پیامی را می داد به من
و سفالینه انس
با نفسهایت آهسته ترک می خورد
و تپش هامان می ریخت به سنگ
از شرابی دیرین
شن تابستان در رگها
و لعاب مهتاب روی رفتارت !!!

نظرات 1 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 11:32 ب.ظ

سلام
این صفحه تکونم دهد شاید از بس دلم گرفته
اما سهراب همیشه قشنگه
سنگر نوشته ات هم خیلی جالب بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد